با امید چند وقت پیش رفته بودم پارک سوار قطار تونل وحشت شدیم ببینم جدیدا چه تغیراتی دادن،همون اول دستش خورد به گوشیم افتاد درش باز شد گوشی یه طرف باتری یه طرف درش یه طرف تا من اینا رو رسیدگی کردم و سر هم کردم اصلا فرصت نشد چیزهای وحشتناک تو تونل رو نگاه کنم .ای کاش اصلا کنار امید ننشسته بودم.حالا دوباره بعدا میرم.
خواستن توانستن است
چند صباحی بود زبونمو در میاوردم برسونم به دماغم،امروز و حدود 10 دقیقه پیش تونستم .امروز خیلی تلاش کردم یه مقدارم عقب زبونم درد گرفت ولی خوب ارزششو داشت.ولی زبونم چند میلیمتر دراز شده اشکال نداره حالا یه مدت به سمت عقب هدایتش میکنم که کوتاه بشه دوباره از اولشم بهتر میشه.
عکس سه در چهار
دوران طفولیت یه بار که رفته بودم عکس سه در چهار بگیرم اینقدر طولش داد منم دیگه اومدم دماغمو بخارونم همون موقع عکس گرفت،خوب اون موقع هم دوربینش از اینا که فیلم میخورد بود،گفت بذار ظاهر کنم شاید زودتر گرفته باشه. بعد از چند روز رفتم گفت دستت تو عکس افتاده،دیگه دوباره عکس گرفت.

مشکل
دراز کشیدم دارم نگاه میکنم نفس که میکشم شکمم میره بالا پایین. قفسه سینه باید بالا و پایین بره یا شکم؟همین مشکلو کم داشتم نصف شبی.
وقت دیدار
بازم انگار رسید اوقاتِ دیدار
دگر خواهد نمود خود را پدیدار
زدلتنگی او هستم پریشان
مدام پرسم ز او از آن و ایشان
نمیخواهم دگر دور باشد ازمن
دلم تنگ از فراقش مثل ارزن
بیا وباش کنارم هر شب و روز
مدام بر شمع عشق آتش بیفروز
بیا و در رواق بنشین کنارم
بمان دیگر نذار چشم انتظارم
شعر از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
دگر خواهد نمود خود را پدیدار
زدلتنگی او هستم پریشان
مدام پرسم ز او از آن و ایشان
نمیخواهم دگر دور باشد ازمن
دلم تنگ از فراقش مثل ارزن
بیا وباش کنارم هر شب و روز
مدام بر شمع عشق آتش بیفروز
بیا و در رواق بنشین کنارم
بمان دیگر نذار چشم انتظارم
شعر از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
قوزمیت
بیا ای قوزمیتِ ناز و ناقلا
بیا زودتر برس از راه ای بلا
من دلم تنگِ برات خوشگلِ من
بیا تا غصه و غمها زود برن
جای تو خالیه توی این خونه
تو نباشی غصه و غم مهمونه
ندارم تاب دوریِ تو رو من
بر فراق و غم و دوری خط بزن
مهربون ای گلِ من ، نازنینم
توی چشمات غم و غصه نبینم
عاشق طرز نگاه تو منم
تو نگاهت به خوشی سر میزنم
بیا پیشم بمون در کنارِ من
به دور از تنهایی و غصه و غم
بیا زودتر برس از راه ای بلا
من دلم تنگِ برات خوشگلِ من
بیا تا غصه و غمها زود برن
جای تو خالیه توی این خونه
تو نباشی غصه و غم مهمونه
ندارم تاب دوریِ تو رو من
بر فراق و غم و دوری خط بزن
مهربون ای گلِ من ، نازنینم
توی چشمات غم و غصه نبینم
عاشق طرز نگاه تو منم
تو نگاهت به خوشی سر میزنم
بیا پیشم بمون در کنارِ من
به دور از تنهایی و غصه و غم
شعر طنز از سعید
یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
نارنگی
یه روز چند تا نارنگی کنار خیابون بودند یکیشون میگه رد بشیم یکی میگه رد نشیم خلاصه رد میشن یهو یه ماشین میزنه همه شونو له میکنه.

توله سگ
شدیداً پایه گشتم آورم سگ
سپردم بر فک و فامیل تک تک
تا اینکه یک نفر آورد برایم
سگی را تا که از غمها بکاهم
ولی برد روزگارم بر سیاهی
تو این سگها میبایست تو بیایی؟
پریدش توله سگ بر روی ایوون
عجب شیرجه ای زد خوردش به گلدون
گُلا روپرپر و پخش و پلا کرد
هی جفتک زد شدش از نرده ها رد
پریدش تو حیاط مثل پرنده
حتماً دیونست سگ دیونه چنده؟
شلوغ میکنه و مست و ملنگه
نگه داشتن اون دیگه چرنده
چقدر قبل از اینا دلم میخواست سگ
دگر جانم رسانده بر دم لب
همش واق واق میکنه و شلوغه
مثالِ اتصال کردنِ بوقه
در و همساده رو رسوا گردانْد
از اینکه هار باشد من هم ترسانْد
نمیخواهم دگر این جانور را
رهایش میکنم من توی صحرا
شعر طنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
سپردم بر فک و فامیل تک تک
تا اینکه یک نفر آورد برایم
سگی را تا که از غمها بکاهم
ولی برد روزگارم بر سیاهی
تو این سگها میبایست تو بیایی؟
پریدش توله سگ بر روی ایوون
عجب شیرجه ای زد خوردش به گلدون
گُلا روپرپر و پخش و پلا کرد
هی جفتک زد شدش از نرده ها رد
پریدش تو حیاط مثل پرنده
حتماً دیونست سگ دیونه چنده؟
شلوغ میکنه و مست و ملنگه
نگه داشتن اون دیگه چرنده
چقدر قبل از اینا دلم میخواست سگ
دگر جانم رسانده بر دم لب
همش واق واق میکنه و شلوغه
مثالِ اتصال کردنِ بوقه
در و همساده رو رسوا گردانْد
از اینکه هار باشد من هم ترسانْد
نمیخواهم دگر این جانور را
رهایش میکنم من توی صحرا
شعر طنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
اجل
یه چند ماهیست که هفته به هفته
تو هر کوچه کَسی از دست رفته
انگار اینکه توی محله ی ما
اجل میگرده میبره کَسی را
الان هم در همین کوچه ی بهار
یکی مُرد،فرار بهتر است از قرار
حالا که نوبت کوچه ی ما هست
برای فرار کوله بار خواهم بست
سعید که اینجا نیست اون داره میره
یکی دیگه تو این کوچه میمیره
شعر از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
تو هر کوچه کَسی از دست رفته
انگار اینکه توی محله ی ما
اجل میگرده میبره کَسی را
الان هم در همین کوچه ی بهار
یکی مُرد،فرار بهتر است از قرار
حالا که نوبت کوچه ی ما هست
برای فرار کوله بار خواهم بست
سعید که اینجا نیست اون داره میره
یکی دیگه تو این کوچه میمیره
شعر از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
گراز
نصف شب چیزی یادم اومد که
خواب رو از چشمام ربود ، موضوع سر گٌرازه یادم اومد رفتیم شمال توی
کوه گراز داشت حمله میکرد به سمت آدم، دوستان چند باری شد لب پرتگاه ایستادند گراز که میدوید سمتشان جاخالی میدادند گراز پرت میشد تودرّه یا با تفنگ
بادی میزدیمشون،حالا یاد گرازِ بیچاره افتادم با چشمانی گریان شعری براش سرودم
اینجا میذارم.از الان هرکسی به گراز بی احترامی کنه باهاش حرف
نمیزنم.
عزیزِ خوشگل و نازنین تویی
دوست دارم بازم ببینم میدویی
شاد و خرّم باشی توی جنگلا
به دور از دشواری،نیرنگ و بلا
روزگارِ تو الان چجوریه
اگه شادی واسه از ما دوریه
نبینم بذارنت باز سرِکار
این روشْ مُردنو از راه بردار
ای گراز تو همیشه هستی شجاع
یادِتو ، تو قلب من پا بر جا
از قدیما طبیعت جای تو بود
کوه و جنگل صخره ها،کنارِ رود
نبینم توی درّه افتادی
نده آزارت تفنگِ بادی
ببینم همیشه شاد و خرّمی
نداری هیچگونه اندوه و غمی
باوقار و استوار و سرفراز
همیشه باقی باشه نسلِ گُراز
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ

سلام ای حیوونِ نازنین
گُراز
نصفِ شب یاد تو افتادم باز
کی تو رو آزار میداد و شاد میشد
اون روزا تفریح ما این بود خوب
نصفِ شب یاد تو افتادم باز
کی تو رو آزار میداد و شاد میشد
اون روزا تفریح ما این بود خوب
عزیزِ خوشگل و نازنین تویی
دوست دارم بازم ببینم میدویی
شاد و خرّم باشی توی جنگلا
به دور از دشواری،نیرنگ و بلا
روزگارِ تو الان چجوریه
اگه شادی واسه از ما دوریه
نبینم بذارنت باز سرِکار
این روشْ مُردنو از راه بردار
ای گراز تو همیشه هستی شجاع
یادِتو ، تو قلب من پا بر جا
از قدیما طبیعت جای تو بود
کوه و جنگل صخره ها،کنارِ رود
نبینم توی درّه افتادی
نده آزارت تفنگِ بادی
ببینم همیشه شاد و خرّمی
نداری هیچگونه اندوه و غمی
باوقار و استوار و سرفراز
همیشه باقی باشه نسلِ گُراز
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
کلاغ
شبی آمد کلاغی روی خانه
چنان غار غار میکرد آن دیوانه
که ساعتها مرا بیخواب گردانْد
نمیدانم که چه مرگش بود آن
یهو آمد به سویش لنگه کفشی
چه ضربِ دستی داشت مرحوم درفشی
کلاغ شد زخمی و کردش پرواز
نیومد اون کلاغه سوی ما باز
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
چنان غار غار میکرد آن دیوانه
که ساعتها مرا بیخواب گردانْد
نمیدانم که چه مرگش بود آن
یهو آمد به سویش لنگه کفشی
چه ضربِ دستی داشت مرحوم درفشی
کلاغ شد زخمی و کردش پرواز
نیومد اون کلاغه سوی ما باز
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
جک و جونور
جَـک و جانـوران آمدند از راه
هجوم می آورند کم کم به هرجا
زِهَر روزنه ای آیند چه جوری
یه چند تا هم عبور کردند ز توری
پشه و مگس در پرواز بدیدم
یه چند گونه ای هم انگار جدیدن
یه جاندار آمده،هست رنگِ او زرد
چنان نیش میزند چند روز کُنَد درد
بیُفتاد بر مگس این بار نگاهم
نشسته بر لبِ ظرفِ غذایم
پشه هم میرسد نزدیکِ گوشم
به وقتِ خواب زمانی که خموشم
پشه دیگر مرا رسوا گردانْد
دَمِ گوشم برقصید و همی خواند
یا اینکه میزند نیش بردماغم
مرض دارد نمیذارد بخوابم
گرفتند اینها حالم به هر نَحو
فقط آرام شوند گویی دَمِ مرگ
جدیداً آنها سخت میتوان کُشت
چو کُشتی میرسند هر دَم به یک مُشت
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
هجوم می آورند کم کم به هرجا
زِهَر روزنه ای آیند چه جوری
یه چند تا هم عبور کردند ز توری
پشه و مگس در پرواز بدیدم
یه چند گونه ای هم انگار جدیدن
یه جاندار آمده،هست رنگِ او زرد
چنان نیش میزند چند روز کُنَد درد
بیُفتاد بر مگس این بار نگاهم
نشسته بر لبِ ظرفِ غذایم
پشه هم میرسد نزدیکِ گوشم
به وقتِ خواب زمانی که خموشم
پشه دیگر مرا رسوا گردانْد
دَمِ گوشم برقصید و همی خواند
یا اینکه میزند نیش بردماغم
مرض دارد نمیذارد بخوابم
گرفتند اینها حالم به هر نَحو
فقط آرام شوند گویی دَمِ مرگ
جدیداً آنها سخت میتوان کُشت
چو کُشتی میرسند هر دَم به یک مُشت
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
بازار
بازم بار دگر نزدیکِ عید است
خریدِ البسه،آجیل،از این دست
شدم راهی دهم انجامْ خریدم
شگفت گشتم بازار را بدیدم
چو بینم هرطرف،هرسمت شلوغیست
دگر نیست جای سوزن،این دروغ نیست
یه تعداد لِه میگردند هردم
تنی چند هم گره خوردند برهم
به هم گیر کرده اند،هستند حیرون
به سختی میکِشند خود را به بیرون
چه خواهد شد مرا در این شلوغی
دگر باید گریخت حتماً به زودی
زدم قید خرید نیستم به پایش
ببخشیدم عطایش برلقایش
مُسَلّم این زمان،وقتِ خرید نیست
باید زنده بمانم،شانس باقیست
نخواهم ماند دگر در این میانه
بدین گونه سعید رفت سمتِ خانه
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
خریدِ البسه،آجیل،از این دست
شدم راهی دهم انجامْ خریدم
شگفت گشتم بازار را بدیدم
چو بینم هرطرف،هرسمت شلوغیست
دگر نیست جای سوزن،این دروغ نیست
یه تعداد لِه میگردند هردم
تنی چند هم گره خوردند برهم
به هم گیر کرده اند،هستند حیرون
به سختی میکِشند خود را به بیرون
چه خواهد شد مرا در این شلوغی
دگر باید گریخت حتماً به زودی
زدم قید خرید نیستم به پایش
ببخشیدم عطایش برلقایش
مُسَلّم این زمان،وقتِ خرید نیست
باید زنده بمانم،شانس باقیست
نخواهم ماند دگر در این میانه
بدین گونه سعید رفت سمتِ خانه
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
پیامک تبلیغاتی
بازم صبح شد صدای قاطی پاتی
پیامـکهای چرتِ تـبلیغاتی
دارم چک میکنم بازم گوشیمو
اُهو نگاه کن دیگه این یکی رو
پیامک اومده گشتی برنده
اگر ارسال کنی یک را به بنده
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
پیامـکهای چرتِ تـبلیغاتی
دارم چک میکنم بازم گوشیمو
اُهو نگاه کن دیگه این یکی رو
پیامک اومده گشتی برنده
اگر ارسال کنی یک را به بنده
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
کبابی
بدیدم دفتر شهرام کبابی
هنوز بودند بدهکارانی باقی
کلاغه هم هست اینجا بدهکار
یه چهار سیخی ربوده است انگار
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
هنوز بودند بدهکارانی باقی
کلاغه هم هست اینجا بدهکار
یه چهار سیخی ربوده است انگار
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
سردرد
چند صباحی هست من سر درد دارم
دگرحوصله ی چیزی ندارم
برم دکتر بدم بنده نمونه
که شاید رفته بالا قند و اوره
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
دگرحوصله ی چیزی ندارم
برم دکتر بدم بنده نمونه
که شاید رفته بالا قند و اوره
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
کودکی
بچه گیهام بود شادیم گِل بازی
توی برفها ، آدم برفی سازی
گاهی با آب بازی بودم خیس
گاهی میترکاندم پاکت ساندیس
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
توی برفها ، آدم برفی سازی
گاهی با آب بازی بودم خیس
گاهی میترکاندم پاکت ساندیس
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
آرایشگاه
یه روز خواستم بیابم یک فروشگاه
به هر کوچه رِسَم اینجا و آنجا
یا بعد از چند قدم چرخم به جایی
فقط بینم سالنهای زیبایی
شـمار آرایشـگاه زنـانه
فزون یافته است همی خانه به خانه
مُجاز و بی مجوز هست بسیار
ملوس و شبنم و خاتون و گلسار
رَوَم در هرمغازه بنده انگار
به هر کوچه رِسَم اینجا و آنجا
یا بعد از چند قدم چرخم به جایی
فقط بینم سالنهای زیبایی
شـمار آرایشـگاه زنـانه
فزون یافته است همی خانه به خانه
مُجاز و بی مجوز هست بسیار
ملوس و شبنم و خاتون و گلسار
رَوَم در هرمغازه بنده انگار
فقط موجود است سُرخاب سفیدآب
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
تیپ
پریروز بودم در بازاری
اونم بادمپایی و زیرشلواری
یهو دمپایی ام گردید پاره
بدیدم هیچ ندارم راه چاره
در آن نزدیکیا کفشی خریدم
چنین تیپی را من جایی ندیدم
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
اونم بادمپایی و زیرشلواری
یهو دمپایی ام گردید پاره
بدیدم هیچ ندارم راه چاره
در آن نزدیکیا کفشی خریدم
چنین تیپی را من جایی ندیدم
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
روز دل انگیز
به خود گفتم در این روزِ دل انگیز
بشم راهی به سوی پارکِ چنگیز
ولی خوردم زمین چون بود زمین خیس
برفتم سمت خانه مان سینه خیز
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
بشم راهی به سوی پارکِ چنگیز
ولی خوردم زمین چون بود زمین خیس
برفتم سمت خانه مان سینه خیز
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
نان بربری
اول صبح هست و کوبم هر دری
تا بیابم تکه ای نان بربری
گر بیابم با پنیر گردد بیست
ولی انگار هرچه میگردم نیست
دگر باید روم بیرون ز خانه
بیابم غایبِ این صبحانه
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
تا بیابم تکه ای نان بربری
گر بیابم با پنیر گردد بیست
ولی انگار هرچه میگردم نیست
دگر باید روم بیرون ز خانه
بیابم غایبِ این صبحانه
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
نان سنگک
دویدم من به سوی نانوایی
یهو افتاد زدستم ده شاهی
غلتید و رفت درون چاله افتاد
خیالِ نانِ سنگک رفت بر باد
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
یهو افتاد زدستم ده شاهی
غلتید و رفت درون چاله افتاد
خیالِ نانِ سنگک رفت بر باد
شعرطنز از سعید یوسف زاده
هرگونه کپی کردنِ این شعر ممنوعِ
تعداد کل صفحات ( 2 ) 1 2